سال هاست در عزای سیّد الشّهدا گریه می کنیم و بر سینه می زنیم،
سال هاست که با گوشه هایی از واقعه کربلا منقلب می گردیم،
اما هیچ نمی دانیم؛ از کربلا، از عاشورا.
سه ساله ای در شام جا ماند تا که ما بفهمیم از مصیبت آنها هیچ نمی دانیم.
کجای این سفر به شما سخت آمد یا زین العابدین؟ الشام الشام الشام ...
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...
منبع : مهدی بیا
« یا حق »
شهادت اولین مظلوم عالم ؛ پدر یتیمان ؛ مولای متقیان حضرت علی (ع) را تسلیت میگویم...
چه بگویم ...
مگر علی در کلمه میگنجد...
مگر علی در عبارت میگنجد...
مگر علی در جمله میگنجد...
آنجا که شاعر می فرماید :
علی را وصل در باور نیاید / زبان هرگز ز وصفش بر نیاید
علی با درد غربت آشنا بود / علی تنها ترین مرد خدا بود
شاید این جمله ی رسول اکرم (ص) عمق این حرف را بهتر برساند ...
آنجا که فرمود :
جز من و خدا کسی علی را نشناخت .... !
باعث افتخار منه که آدرس وبلاگم علی اولین مظلوم هست...
ایشالا که آقا نظری فرمایند...
این دو ترک سهم وبلاگ حقیرانه ی ما...
اینقد سوزناک هستند که اشک را از چشمانتان جاری کنند...
اشکتون در اومد .. التماس دعا ...
تا علی ..... یا علی
آمد رمضان و مقدمش بوسیدم ...
در رهگذزش طبق طبق گل چیدم ...
من با چه زبان شکر بگویم که به چشم ...
یک بار دگر ماه خدا را دیدم ...
در آغاز این ماه مبارک ؛ از شما حلالیت طلبیده و در یکایک شبهای آن محتاج دعای خیرتان هستم !!!
شب نیمه شعبان رسید... جالب است که از اعمال این شب زیارت اباعبدالله علیه السلام است...
یابن الحسن شما صبح و شام به یاد جد بزرگوارتان هستید و آن هنگام که بر کعبه تکیه زنید از ایشان
یاد می کنید... حالا ما هم می خواهیم شبی به شما تأسی کنیم، به یاد سیدالشهداء باشیم و فرج
فرزندشان را دعا کنیم... اللهم عجل لولیک الفرج
یا صاحب الزمان
نه دست توست نه دست من؛ اسم حسین، اسم عباس و اسم زین العابدین علیهم السلام که می آید،
دلمان می رود کربلا ...
شب عید است، روضه نمی خوانیم، گرچه پیامبر صلی الله علیه و آله امشب خواندند و همه گریستند ...
اما، نه دست توست و نه من که اشک می ریزیم که ای کاش ما هم این چند شب بین الحرمین بودیم؛
حرم ابالفضل العباس و حرم ابی عبد الله الحسین علیهما السلام
یا اباعبدالله
نامت چه بود؟ آدم
اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک،قابیل خشمناک ، هابیل زیر خاک
به قلم دوستم میلاد - پایگاه سلاح من ؛ قلم من
ادامه مطلب ...
به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش !
به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم!
به سلامتی پدری
که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ،
اما بچه اش
خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه
!
به سلامتی پدری
که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..
پدرم هر وقت
میگفت "درست میشود"
... تمام نگرانی
هایم به یک باره رنگ میباخت...!
وقتی پشت سر
پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش
رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه
مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...
و وقتی میفهمی
نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری
پدرم ،تنها کسی
است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به سلامتی هرچی
پدره
خورشید هر روز
دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی
پدره
!!!